بنام خدای تنهای تنها....

ساخت وبلاگ

وقتی یه مرد غم داره یه کوهی از درد داره...

وقتی که غم و سر در گمی گریبان یک مرد را بگیرد وقتی یه مرد به تنهایی خویش پناه می برد . وقتی علاقه ای به پشت سر نگاه کردن و امیدی به اینده نداره ....

وقتی بغض گلوشو فشار میده ولی مجبوره واسه حفظ غرورش لبخند بزنه ....

یه کوه درد می شه یه کوه آتشفشان که جلوی فورانش و غرور گرفته در بغض و ناراحتی .....

در تنهایی که فقط خودش باشه و خدایش......

گریه نمی کنه فریاد میزنه .....

گله می کنه ......

قدم میزنه ولی بازم بی صدا ....

بی صداتر از قبل ......

اشک تلخی از قلبش تراوش می کند و به روی سوز جگرش می ریزد.....

و اینها همه خوب است چون هنوز غرور دارد .......

غرور شکسته ی مردی مثل من ...

ولی وای بر آن لحظه که غم مرد به خاطر غرور بشکسته اش باشد!!!

وای بر آن لحظه که غرور او شکسته دیگر دریایی از اشک نیز آتش درونش را خاموش نمی کند ...

دگر فریاد نمی زند بلکه آرزو می کند آرزوی مرگ آرزوی نیستی ......

ولی فراموش نشود که فقط یک مرد در شکست غرورش مرگ می خواهد . وگرنه کسی که غرورش را بزرگترین گوهر مردانگی اش نداند مرد نیست .

ولی دلیل این شکست چیست چه کسی غرور مرد را شکسته ؟؟؟؟ کسی غیر از خود او ؟؟؟؟

یا.... درد بی همدردی بی همدمی!

درد تنهایی...

درد  تلاشی مبهم و بیهوده برای بیش و کم....

برای آسایش و آرامش هر که او تکیه گاهش باشد! درد نبرد دستی با دستی دیگر....

برای سکه‌ای بیشتر یا کمتر، که با او غریبه است و او تنها می‌ماند...

ودر آخر هیچ!  باز همان تنهایی...

باز بی کسی....         باز غم...             و باز...  

"وقتی یه مرد غم داره یه کوهی از درد داره"

خدایا تا کی!؟

کجا...  چطوری... با چه کسی...    میشه این غم فرو بشینه!!!  

غرور شکسته ی مردی مثل من ...

خدایا ساحل آرامش کجاست....

نه ..... غرور یک مرد موقعی می شکند که به تکرار از کنار مردانگی ها بگذرد ...

آنگاه که می بیند  با مردانگی اش تک صداست ...

وقتی که خودش را با غرورش را تنها می بیند .....

وقتی که ببیند غرور  و مردانگی در کم و بیش ها ست و  خرید و فروش می شود ....

مگر قیمتی هم دارد

حکایت.......
ما را در سایت حکایت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazeashegh بازدید : 106 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 23:37